فردا 7:30 تا 11 کلاس هندسه دارم.

فردا ساعت ده باید کناره زمین توپ به دست زل بزنم به سبد تور و بازی که اندک ثانیه بعد آغاز میشه.

فردا.

فردا.

واقعیت اینه که اگه این مسابقه رو نرم نمیتونم توی مراحل بعدیش شرکت کنم و هزینه ای که پرداخت کردم برنمیگرده.

و خب هزینه کلاس هندسه ای که میرم هم بر نمیگرده. ولی خب حداقل زهرا هم هست میتونم جزوشو بگیرم و بنویسم.

و خب فاصله تقریبی بینش هم با محاسبه اینترنتی 7کیلومتره که زده 6 دیقه ای میشه رسید:|

پی نوشت1:اصن

این رو دیدم استرسم خوابید خخخخ

پی نوشت2:به خانوم میگم ممکنه ی ذره دیرتر از ده برسم میگه نه خیر راس ده اینجا باش:| اصن لطافت مربی مون منو کشته خخخخ

پی نوشت3:مامان میگه برو کلاس هندسه واجب تره:(

پی نوشت4:امیدوارم حداقل مسابقه رو ببریم که مامان پشیمون نشه از اینکه راضیش کنم برم‍

(صبح اول نوجوانان بازی دارن بعد ما بعدم بزرگسالان گروهمون.استرس دارم بدجور.برام مهمه این مسابقه هه.و قطعا تمام تلاشمو میکنم.حتی اگه نبرم:))

برای هممون دعا کنید:)))

پی نوشت5:عنوان تنها در این باب است که قرار نبود بازی مون بیفته فردا و یهویی شد و خاک ریخته شده فقط بر سر من یکی فرود بیومده.که اگه موفق بشم و با لبخند خودمو بتم.قطعا موفقیت های بیشتری در راه خواهد بود:)))


پی نوشت6:احساس میکنم قالبو باید عوض کنم ی مدت خخخ:)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها