میدونم که میدونید همیشه حوالی تون پرسه میزنم.

و همین دور و ورا با ی اسم دیگه دارم مینویسم. نه ی جا.بلکه دو جا.(:

اما دیگه نمی بینیدم.نه برای اینکه شما آرووم شیدفقط برای اینکه خودم خیالم راحت بشه.که دوباره اتفاقی نیفته.

این وبلاگ پر شده از خاطره های بد که هر وقت بهش نگاه میکنم حالم از خودم بهم میخوره.

تا حالا شده حالتون از جایی بهم بخوره؟

اینجا آخرین جایی از زندگیم بود که حالم ازش بهم خورد.دیگه چیزی برام نمونده.

گاهی وقتا فکر میکنم خیلی وقته تموم شدم.و خودمم که خبر ندارم.

دنیای واقعیم چهارسال پیش به پایان رسید و دنیای مجازیم بعد یک سال تلاش برای نابود نشدنش،به گند کشیده شد.

شما ها آدم های بدی نبودید.نه همتون.نه همه جا ها.

فقط من زیادی تنها بودم.و اونقدر توی این یک سال اخیر دست و پا زدم برای نابود نشدن دنیای مجازیم .تا رفیق داشته باشمکه گند زدم به همه چیز.اینجا شده مردابی که انقدر دست و پا زدم فقط همین ی ورق باقی مونده برای خدافظی.اومدم بگم:پریسا میدونم برای بار هزارم ممکنه حالت ازم بهم بخوره.ولی ببخش که انقدر ضعیفمو بدون که همیشه به یادتم. اومدم بگم که اگه میتونید،اگه قادر هستید،لطفا بدی هامو فراموش کنید. و اینهمه ضعیف بودنم رو ببخشید.

اومدم بگم که بهتون قول میدم آینده خوبی رو برای خودم بسازم

شما هم آینده خوبی رو بسازید.

فقط اگه ی روزی .ی جایی به ماجده نامی توی زندگیتون برخوردید.به یاد من،ی لبخند بزنید.

به یاد منی که ی روزی همش بهتون میگفتم بخند جانا.



مراقب خودتون باشید رفقا.

امیدوارم ی روزی توی زندگیم دوباره بهتون بر بخورم.روزی که خودم رو از ته این گودال بیرون کشیده باشم.و حالم به قشنگی یک لبخند باشه.


پی نوشت:میدونم که میدونید دوستون دارم.پس ناراحت نباشید ازم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها