بهش میگم:مامان امروز که دیر اومدم داشتم با کیمیا حرف میزدم.تا مشکلمونو حل کنیم.تا این دو ماه آخر خوب تموم شه
میگه:نتیجه چی شد؟حل شد؟
میگم:اوهوم.حل شد.
میگه:به همین راحتی؟
میگم : آره.اون بهم گفت:ماجده میشه کمتر زودرنج باشی؟ منم بهش گفتم:کیمیا میشه تو هم لحنتو تغییر بدی؟ و هر دو تامون کوتاه اومدیم(:
ی دونه از اون نگاه هایی که میخواد بگه "ی ماه حال بدت و سه ماه حرف نگفته رو با دو جمله تموم کردی؟دور ریختی؟"بهم میندازه و من به این فکر میکنم که این آدم این روزا چقدر با دوسال پیشش فرق داره و همچنین آدم دو سال پیش چقدر با آدم سه چهار سال قبل ترش فرق داره و
(:
زندگی این روزا خوبه.رنگش عجیب آبی عه(: اونقدر قشنگه که دلم نمیخواد سوی چشمانم رو ازش بگیرم.(:
+حال و هوای زندگی تون عااالی:)))))
درباره این سایت